در این شبها که به آسمان مینگریم گویی بغضی کهنه در گلوی مهتاب تو را فریاد میزند تویی که در وانفسای این دنیا از همه غریبتر بودهای. تویی که با سکوتت عشق را به آتش کشیدی و خاک را تا به ابد با غربت آغشته نمودی. در تنهاییت خدای را به دیدگان نمناکمان به تماشا کشاندی. و در یادمان اینگونه نگاشتی :
هر که عاشقتر، دلش آشفتهتر.
چه فقیرانه نگاهم به جاده دوخته شده است که مبادا روزی از مقابل دیدگانم بگذری و من از دیدارت جا بمانم .
شب را به امید رویایت میگذرانم و روز را به امید شنیدن صدایت. چه حقیقت تلخ و شیرینی است. چه ظلمت و روشنایی وجودم را تسخیر نموده است.
اگر معبود تنهایی بر نمیگزید بی شک تو را معبود دل خویش میدانستم و از قربانی چشم و دل در راهت دریغ نمیکردم.
دوست دارم آنی شوم که خریدارم شوی که حتی اگر روزی قدمهایم به چمن جنت رسید باز هم غلام روسیاه تو باشم.
دلم سر سپردهات شد. تقصیر من نیست که این چنین عاشقانه فریادت میزنم که باید دامن خدای را بگیری که چرا شیدایی را در چشمان تو خلاصه نمود.
برای تمام تنهایی حریم پاکت دلم میسوزد. هر گاه که تن سپردم به گوش دادن تمام زمزمههای دل خستهام، نامی به جز حسن بن علی نشنیدم. نامی که هرگز نتوانستم نامی در کنار آن بگنجانم.
بیگمان که خاک تن من جز با غبار بقیع آغشته نشده و دربدو تولدم شاید به جای اذان، روضه تو را در گوشم خواندهاند که اینگونه خود را شیدای تو میبینم.
مرا چه باکی است از آتش دوزخ که چون در میان هالههای آن مرا رها کنند باز من دامن کریم تو را رها نخواهم کرد. هنگامی که برای گرفتن دستان گنهکارم قدمهایت را برداری آتش چه شرمگین خواهد شد از زبانه کشیدن، و ابراهیم بیاید و ببیند که کدامین گلستان زیباتر است؟
زندگی چیزی جز عشق تو را به من نشان نداد و دل بهانهای جز دیدارت در همه عمر نگرفت. بگذار که با دیدنت دلم برای همیشه خراب شود. مرا به آبادی دل چه سود و چه نیاز؟ که در این دنیا هر دلی خراباتی شد گویا ابدی و جاویدان گشت.
من اسارت دلم را به هیچ آزادی نفروشم که زندانبانی چون حسن بن علی جرعهای جز می به من ارزانی نمیدارد.
میلاد با سعادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام را خدمت آقا امام زمان عج و تمامی شیعیان و محبین آن حضرت تبریک و تهنیت عرض میکنم.
اَللّهُمَّ عجِّلْلِوَلِیِّکَ الْفَرَج